خانه شان ویـــران
آنانکه تــو نیستند ...
خانه شان ویـــران
آنانکه تــو نیستند ...
صدایـــت آرامـــش بخش ترین سمغونـی هستی مــــن،
پشت پیانو بنشین و بنواز
حتی اگر نبودم به احترام کتاب مقدس صوتی صدایت؛
پــــرواز خواهم کرد ...
خمپاره کنار تــو خورد
ترکشش به قلب مـــادر
دودش به چشم مـــن رفت و اجاق خــانه کور شد؛
مـــن از جوانه گندم میان ترک دستانم می گوییم و
مـــادر از پینه ی 40 تکه ی دلـــش
و
غنچه های آرزوهایش که به پاس اعتیاد نفس هایـــت هیچ گاه
نشکفت.
جهنـــم کجایی؟
خانه ی مــا سرد است ...
خــواستنت؛
خیــال بچگی هاست،
که با تمام هیاهوی بازار چادر مادرش را رها نخواهد کرد ...
زیبــا رقصیــدن درد دارد؛
زمزمه بالهای جامانده پروانه،
در دست کودکـــــی ...
نیمکت عشق خواهم شد
یا صندلی مـــــــرگ ؟؟؟
خاطــــرات درخت پرتقال
چه خوب است که همیشه،
پـــایـــان پیله
پـــروانــه نیست؛
که شال گردنی شدم
و به گردن تو...
حسودیم شد به کاج باغ
که پیراهنت لای شاخه اش گیر کرده بود و باد می خورد ...
آهی بلند ؛
در پی چند حرفو ...
اشتباهی قشنگ ...
تو الفبای جهان منی؛
یاد گرفتمت تا بتوانم به تمامی زبان های زنده دنیا زندگی کنم ...
تعداد صفحات : 2